آیه 7 سوره نوح

از دانشنامه‌ی اسلامی

وَإِنِّي كُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِي آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِيَابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَكْبَرُوا اسْتِكْبَارًا

[71–7] (مشاهده آیه در سوره)


<<6 آیه 7 سوره نوح 8>>
سوره :سوره نوح (71)
جزء :29
نزول :مکه

ترتیل

ترجمه (مکارم شیرازی)

ترجمه های فارسی

و هر چه آنان را به مغفرت و آمرزش تو خواندم انگشت بر گوش نهادند و جامه به رخسار افکندند (تا مرا نبینند و سخنم را نشنوند) و (بر کفر) اصرار و لجاج ورزیدند و سخت راه تکبر و نخوت پیمودند.

و من هرگاه آنان را دعوت کردم تا آنان را بیامرزی، انگشتان خود را در گوش هایشان کردند و جامه هایشان را به سر کشیدند و بر انکار خود پافشاری ورزیدند و به شدت تکبّر کردند،

و من هر بار كه آنان را دعوت كردم تا ايشان را بيامرزى، انگشتانشان را در گوشهايشان كردند و رداى خويشتن بر سر كشيدند و اصرار ورزيدند و هر چه بيشتر بر كبر خود افزودند.

و من هر بار كه دعوتشان كردم تا تو آنها را بيامرزى، انگشتها در گوشهاى خود كردند و جامه در سر كشيدند و پاى فشردند و هر چه بيشتر سركشى كردند.

و من هر زمان آنها را دعوت کردم که (ایمان بیاورند و) تو آنها را بیامرزی، انگشتان خویش را در گوشهایشان قرار داده و لباسهایشان را بر خود پیچیدند، و در مخالفت اصرار ورزیدند و به شدّت استکبار کردند!

ترجمه های انگلیسی(English translations)

Indeed whenever I have summoned them, so that You might forgive them, they would put their fingers into their ears and draw their cloaks over their heads, and they were persistent [in their unfaith], and disdainful in [their] arrogance.

And whenever I have called them that Thou mayest forgive them, they put their fingers in their ears, cover themselves with their garments, and persist and are puffed up with pride:

And lo! whenever I call unto them that Thou mayst pardon them they thrust their fingers in their ears and cover themselves with their garments and persist (in their refusal) and magnify themselves in pride.

"And every time I have called to them, that Thou mightest forgive them, they have (only) thrust their fingers into their ears, covered themselves up with their garments, grown obstinate, and given themselves up to arrogance.

معانی کلمات آیه

  • اصابع: انگشتان، مفرد آن اصبع است.
  • استغشوا: استغشاء: پوشاندن «استغثى ثوبه: تغطى به» به قول راغب: لباس را براى خود غاشيه و پرده قرار داد.
  • اصروا: اصرار: ادامه دادن به گناه، صر: بستن و گره زدن گويى گناهكار گناه را به گناه مى‌‏بندد و ادامه مى‏‌دهد.

تفسیر آیه

تفسیر نور (محسن قرائتی)


قالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَ نَهاراً «5» فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعائِي إِلَّا فِراراً «6» وَ إِنِّي كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً «7» ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهاراً «8» ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً «9»

(نوح) گفت: پروردگارا همانا من قوم خود را شب و روز دعوت كردم. ولى دعوت من جز بر فرار آنان نيفزود. و البتّه هرگاه كه آنان را دعوت كردم تا (ايمان آورند و) تو آنان را بيامرزى، انگشتانشان را در گوشهايشان نهادند و لباسهايشان را بر سر كشيدند و (بر طغيان خود) اصرار كردند و سخت تكبر ورزيدند. آنگاه من آنان را با صداى بلند دعوت كردم. سپس گاهى به طور آشكار و گاهى در نهان (با آنان سخن) گفتم.

نکته ها

برخورد قوم نوح با آن حضرت به گونه‌اى بود كه گاه دست فرزندان خود را مى‌گرفتند و نزد حضرت نوح مى‌آوردند و مى‌گفتند: همان گونه كه پدران ما به ما سفارش كردند ما نيز به شما مى‌گوييم كه حرف اين مرد را گوش ندهيد.

ان كفّار زمان حضرت نوح و كفّار زمان پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله، شباهت‌هايى است، از جمله:

1. فرار از حق‌

فرار قوم نوح: «فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعائِي إِلَّا فِراراً» «1»

فرار قوم پيامبر: «إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِراراً»

«1». احزاب، 13.

جلد 10 - صفحه 232

2. دعوت براى مغفرت‌

حضرت نوح: «دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ»

پيامبر اسلام: «تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ» «1»

3. تكبر و استكبار

كفّار زمان نوح: «وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً»

كفّار زمان پيامبر: «ثُمَّ أَدْبَرَ وَ اسْتَكْبَرَ» «2»

4. گوش ندادن به وحى‌

كفّار زمان نوح انگشت در گوش مى‌نهادند تا نشنوند. «جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ»

كفّار زمان پيامبر نيز مى‌گفتند به قرآن گوش ندهيد و هنگام تلاوت پيامبر جنجال كنيد تا شايد پيروز شويد. «لا تَسْمَعُوا لِهذَا الْقُرْآنِ وَ الْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ» «3»

پیام ها

1- خداوند به تمام احوال انسان آگاه است، امّا مناجات لازم است. رَبِّ إِنِّي‌ ...

2- ناله به درگاه حق، شيوه انبياست. «رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي»

3- ارشاد و تبليغ مردم بايد مستمر باشد. «لَيْلًا وَ نَهاراً»

4- اگر زمينه پذيرش نباشد، دعوت شبانه روزى پيامبر هم اثرى ندارد. «لَيْلًا وَ نَهاراً فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعائِي إِلَّا فِراراً»

5- مردم آزادند و مى‌توانند در برابر اصرار انبيا، اصرار بر خلاف كنند. «فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعائِي إِلَّا فِراراً»

6- دعوت نوح هميشه با واكنش منفى روبرو بود. كُلَّما دَعَوْتُهُمْ‌ ... جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ‌

7- لجاجت به مرحله‌اى مى‌رسد كه لجوج نه گوش مى‌دهد: «جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ»، نه نگاه مى‌كند، «وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ»، نه از كار خود دست برمى‌دارد «وَ أَصَرُّوا» و نه كوتاه مى‌آيد. «وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً»

«1». منافقون، 5.

«2». مدثر، 23.

«3». فصّلت، 26.

جلد 10 - صفحه 233

8- در تبليغ بايد شرايط زمان و مكان و حالات افراد را در نظر گرفت. گاهى بايد سرّى باشد و خصوصى، گاهى علنى و عمومى. لَيْلًا وَ نَهاراً ... دَعَوْتُهُمْ جِهاراً ...

أَعْلَنْتُ لَهُمْ‌ ... أَسْرَرْتُ لَهُمْ‌

9- انبيا در رسالت خود كوتاهى نكردند. دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَ نَهاراً ... دَعَوْتُهُمْ جِهاراً ...

أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ إِنِّي كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً «7»

وَ إِنِّي كُلَّما دَعَوْتُهُمْ‌: و بدرستى كه هر زمانى كه خواندم ايشان را به توحيد و عبادت تو، لِتَغْفِرَ لَهُمْ‌: تا بيامرزى ايشان را به سبب ايمان، جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ‌:

درآوردند انگشتان خود را، فِي آذانِهِمْ‌: در گوشهاى خود و راه مسامع را از شنيدن بربستند، وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ‌: و به سر در كشيدند جامه‌هاى خود را تا مرا نبينند، زيرا به جهت فرط كراهت و شدت تنفر از دعوت، نمى‌خواستند كه نظر به من كنند. يا آنكه مبادا ايشان را بشناسم و دعوت نمايم. و اين نهايت شقاوت شخص است كه حاضر نباشد ديدن كسى را كه وجودش و كلامش، خير و دعوت به خير نمايد. وَ أَصَرُّوا: و مصر شدند و بايستادند بر كفر و معصيت، يعنى مداومت و ملازمت نمودند بر آن و عازم شدند كه هرگز از كفر بازنگردند، وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً: و سركشى كردند از متابعت من، سركشى كردنى بزرگ.

بيان: يكى از مهلكات عظيمه، اصرار بر گناه است. گناه، خود موجب عذاب، و اصرار بر آن، باعث عقاب بلكه بدتر از آن خواهد بود.

در كتاب مستدرك از حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: اربعة فى الذّنب شرّ من الذّنب: الاستحقار، و الافتخار، و الاستبشار، و الاصرار. فرمود: چهار چيز است در گناه كه بدتر از گناه است: 1- كوچك شمردن گناه. 2-

جلد 13 - صفحه 327

افتخار نمودن. 3- خوشحالى كردن. 4- اصرار و تكرار كردن.

مروى است كه اصرار و استكبار آنان بر وجهى رسيده بود كه هر يك از ايشان، پسر خود را برمى‌داشت و نزد حضرت نوح عليه السّلام مى‌آورد و به پسر خود مى‌گفت: از اين مرد حذر كن مبادا تو را گمراه كند و از راه ببرد. و من در وقتى كه در سن تو بودم، پدرم مرا نزد اين مرد آورد و تحذير كرد و گفت: مبادا از سخنان او گمراه شوى، پس بايد تو هم مواظب باشى تو را گمراه نكند! «1»


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى‌ قَوْمِهِ أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ «1» قالَ يا قَوْمِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ «2» أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ وَ أَطِيعُونِ «3» يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُؤَخِّرْكُمْ إِلى‌ أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذا جاءَ لا يُؤَخَّرُ لَوْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ «4»

قالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلاً وَ نَهاراً «5» فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعائِي إِلاَّ فِراراً «6» وَ إِنِّي كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً «7» ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهاراً «8» ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً «9»

فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّاراً «10» يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْراراً «11» وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهاراً «12» ما لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً «13» وَ قَدْ خَلَقَكُمْ أَطْواراً «14»

ترجمه‌

همانا ما فرستاديم نوح را بسوى قومش كه بيم ده قوم خود را پيش از آنكه بيايد آنها را عذابى دردناك‌

گفت اى قوم من همانا من براى شما بيم دهنده‌اى هستم آشكارا

كه بندگى كنيد خدا را و بترسيد از او و اطاعت كنيد مرا

مى‌آمرزد براى شما گناهانتان را و تأخير مى‌اندازد هلاك شما را تا مدّت نامبرده شده همانا مدّت نامبرده خدا وقتى كه آمد تأخير افكنده نميشود اگر باشيد كه بدانيد

گفت پروردگارا همانا من خواندم قوم خود را شب و روز

پس نيفزود آنانرا خواندن من مگر گريختن‌

و همانا من هرگاه خواندم آنها را تا بيامرزيشان قرار دادند انگشتان خود را در گوشهاشان و بسر كشيدند جامه‌هاشان را و پا فشارى كردند و سركشى نمودند سركشى نمودنى‌

پس همانا من خواندم آنها را به آواز بلند

پس همانا من دعوت را آشكار نمودم براى آنها و پنهان نمودم‌

جلد 5 صفحه 278

براى آنان پنهان نمودنى‌

پس گفتم آمرزش بطلبيد از پروردگارتان همانا او است بسيار آمرزنده‌

ميفرستد بر شما باران پى در پى‌

و مدد ميكند شما را بمالها و پسران و پديد ميآورد براى شما باغها و پديد ميآورد براى شما نهرها

چيست براى شما كه نميترسيد مر خدا را از جهت عظمت‌

با آنكه بتحقيق آفريد شما را بطورهاى مختلف با يكديگر.

تفسير

خداوند متعال حضرت نوح را كه اوّل انبياء اولوا العزم است برسالت نزد قوم خود فرستاد تا آنها را بترساند از عذاب خدا در صورت مخالفت از اوامر او قبل از آنكه نازل شود بر آنها و او مأموريّت خود را انجام داد و با كمال ملاطفت بآنها فرمود اى قوم و قبيله من همانا من از جانب خداوند مأمورم كه شما را بترسانم با بيّنه و برهان از عذاب خدا كه بر شما نازل خواهد شد در صورتى كه دست از پرستش بت و ساير اعمال قبيحه خود بر نداريد پس بايد عبادت كنيد خداى يگانه را و از او بترسيد و اطاعت كنيد مرا در آنچه از جانب او براى شما از احكام بيان مينمايم تا خداوند گناهان گذشته شما را بيامرزد و گفته‌اند كلمه من براى تبعيض است تا شامل نشود گناهان آينده آنها را و موجب غرور آنها و جرئت بر معصيت نگردد و ظاهرا من زائده باشد براى تقويت عامل چون لكم فاصله شده و اگر كلمه من هم نبود كلام دلالت بر مغفرت گناهان آينده نداشت و نيز تأخير بيندازد هلاك شما را به اجلهاى معلّقه بر معاصى و بعذاب دنيوى تا برسد اجل حتمى شما كه قابل تأخير نيست چون اين قسم اجل مقدّر الهى وقتى برسد مهلت نميدهد و تأخير نمى‌افتد و اگر شما دانا بوديد ميدانستيد كه اجل معلّق بتوبه و اعمال صالحه دفع ميگردد و اجل حتمى چاره‌اى ندارد و چون آنها نصايح مشفقانه آنحضرت را بسمع قبول تلقّى ننمودند عرضه داشت پروردگارا من آنها را شبانه روز دعوت نمودم ولى مع الاسف نيفزود دعوت من بر سلوك آنها مگر تنفّر و فرار از اطاعت و قبول را و هر چه من خواندم آنها را بسوى تو كه ايمان بياورند و بسبب آن تو از معاصى آنان بگذرى انگشتها در گوشها نهادند و جامه‌ها بر سر كشيدند كه مرا نه بينند و صداى مرا نشنوند و باقى ماندند بر كفر و ضلالت و سركشى‌

جلد 5 صفحه 279

كردند و عازم شدند بر معصيت ولى باز من بوظيفه خود عمل نمودم و با صوت بلند آنها را خواندم و هر قسم ممكن بود از علنى و سرّى در ارشاد و نصيحت آنها كوتاهى نكردم باين بيانات كه بيائيد توبه كنيد خدا آمرزنده و مهربان است مزارع و باغهاى شما كه خشك شده و از دست رفته بواسطه نيامدن باران و زنان شما كه نازا شده‌اند چنانچه در سوره هود گذشت از رحمت الهى و باران فراوان پى در پى آباد خواهد شد و نهرهاى شما جارى خواهد گرديد مانند آنكه خداوند تازه آنها را بشما عنايت فرموده و اموال شما بفضل الهى زياد ميشود و زنان شما اولاد آور ميگردند و پسرانى كه كمك شما باشند خداوند بشما كرم ميفرمايد چه ميشود شما را كه از عظمت خدا نميترسيد چنانچه قمّى ره از امام باقر عليه السّلام در ذيل اين آيه نقل نموده و اهل لغت تصريح نموده‌اند كه رجاء در اينجا بمعناى خوف است و اگر اين تصريحات نبود رجاء بمعناى اعتقاد انسب بود و وقار بمعناى ثبات يعنى چرا معتقد به ثبات خدا نسبت بمواعيدش نيستيد و بعضى هم گفته‌اند و اطوار در روايت قمّى ره باختلاف اهواء و ارادات و مشيّات تفسير شده و بعضى آنرا بأطوار خلقت از خاك و نطفه و علقه و مضغه و عظام و لحوم و خلق آخر كه دلالت بر عظمت قدرت حق دارد تفسير نموده‌اند و ظاهرا اعمّ از اينها و احوال مختلفه و عوارض طاريه تا آخر عمر باشد و اللّه اعلم.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ إِنِّي‌ كُلَّما دَعَوتُهُم‌ لِتَغفِرَ لَهُم‌ جَعَلُوا أَصابِعَهُم‌ فِي‌ آذانِهِم‌ وَ استَغشَوا ثِيابَهُم‌ وَ أَصَرُّوا وَ استَكبَرُوا استِكباراً «7»

و بدرستي‌ ‌که‌ ‌من‌ ‌هر‌ زماني‌ ‌که‌ دعوت‌ ميكردم‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ‌تا‌ اجابت‌ كنند ‌تا‌ تو پروردگار ‌آنها‌ ‌را‌ ببخشي‌ و عفو فرمايي‌ و بيامرزي‌ انگشت‌هاي‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌در‌ گوشهاي‌ ‌خود‌ ميگذاشتند ‌که‌ دعوت‌ مرا نشنوند و ثياب‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌بر‌ صورت‌ ميانداختند ‌که‌ مرا نبينند و تعمدا ‌بر‌ اعمال‌ زشت‌ خويش‌ ادامه‌ ميدادند و بيشتر و زيادتر ميكردند و تكبر ميكردند ‌که‌ ‌ما ‌با‌ ‌اينکه‌ شوكت‌ و عظمت‌ و دولت‌ ‌که‌ داريم‌ گوش‌ بكلام‌ يك‌ نفر مثل‌ نوح‌ ‌که‌ پير و خرفت‌ ‌شده‌ و عقلش‌ ‌از‌ سرش‌ رفته‌ بدهيم‌ ‌آن‌ ‌هم‌ چه‌ استكباري‌.

وَ إِنِّي‌ كُلَّما دَعَوتُهُم‌ لِتَغفِرَ لَهُم‌ لام‌ غايت‌ ‌است‌ ‌يعني‌ ‌اگر‌ دعوت‌ مرا اجابت‌ كنند

جلد 17 - صفحه 207

عاقبتش‌ و ثمره‌اش‌ و فايده‌اش‌ و نتيجه‌اش‌ ‌اينکه‌ ‌است‌ ‌که‌ تو خداوند متعال‌ ‌آنها‌ ‌را‌ بيامرزي‌ و عفو كني‌.

جَعَلُوا أَصابِعَهُم‌ فِي‌ آذانِهِم‌ ‌اينکه‌ يك‌ نوع‌ اهانت‌ ‌بود‌ بحضرت‌ نوح‌ ‌که‌ ‌ما اصلا حاضر نيستيم‌ دعوت‌ تو ‌را‌ بشنويم‌ حق‌ ‌ يا ‌ باطل‌ و ‌اينکه‌ خلاف‌ عقل‌ ‌هر‌ ذي‌ شعوري‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌اگر‌ كسي‌ دعوتي‌ كند توجه‌ كنند ‌اگر‌ حق‌ ‌است‌ بپذيرند و ‌اگر‌ باطل‌ ‌است‌ رد كنند، و ‌اينکه‌ عمل‌ شنيع‌ مخصوص‌ قوم‌ نوح‌ ‌بود‌ زيرا اقوام‌ انبياء ديگر و ‌لو‌ ايمان‌ نميآوردند و نسبت‌ جنون‌ و سحر و كذب‌ افترا ميدادند ولي‌ دعوت‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ميشنيدند.

وَ استَغشَوا ثِيابَهُم‌ ‌که‌ اصلا چشم‌ ‌آنها‌ نوح‌ ‌را‌ نبيند و ‌اينکه‌ بدتر ‌از‌ جعل‌ اصابع‌ ‌است‌ ‌در‌ آذان‌ و بيشتر بي‌ اعتنايي‌ ‌است‌ بمقام‌ مقدس‌ ‌او‌ ‌که‌ چشم‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌هم‌ گذارند و رو برگردانند و اعتنا نكنند.

وَ أَصَرُّوا اصرار و ‌لو‌ ‌بر‌ معصيت‌ صغيره‌ ‌باشد‌ كبيره‌ ميشود چه‌ رسد اصرار ‌بر‌ شرك‌ و كفر و ضلالت‌.

وَ استَكبَرُوا گفتيم‌ فرق‌ ‌است‌ ‌بين‌ كبر و تكبر و استكبار كبر يك‌ صفت‌ خبيثه‌ ‌است‌ ‌در‌ قلب‌ ‌که‌ ‌خود‌ ‌را‌ بزرگ‌ ميپندارد ‌ يا ‌ ‌از‌ حيث‌ رياست‌ ‌ يا ‌ مال‌ ‌ يا ‌ حسب‌ و نسبب‌ ‌ يا ‌ قبيله‌ و عشيره‌ ‌ يا ‌ عده‌ و عده‌ و امثال‌ اينها، و تكبر اظهار ‌اينکه‌ صفت‌ خبيثه‌ ‌است‌ و ترتيب‌ اثر ‌بر‌ ‌آن‌ و استكبار ‌اينکه‌ ‌است‌ ‌که‌ بزرگي‌ ‌را‌ بخود ميبندد و هيچ‌ منشاي‌ ندارد.

استِكباراً ‌آن‌ ‌هم‌ چه‌ استكباري‌ زيرا مراتب‌ استكبار زياد ‌است‌ ‌از‌ استكبار ‌بر‌ فقراء و ‌بر‌ عجزه‌ ‌تا‌ ‌بر‌ علماء اعلام‌ و ‌بر‌ ائمه‌ اطهار و ‌بر‌ انبياء عظام‌ بلكه‌ بالاتر.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 7)- سپس نوح در ادامه این سخن می‌افزاید: خداوندا! من هر زمان آنها را دعوت کردم که (ایمان بیاورند و) تو آنها را بیامرزی انگشتان خویش را در گوشهایشان قرار داده، و لباسهایشان را بر خود پیچیدند و در مخالفت اصرار ورزیدند و به شدت استکبار کردند» (و انی کلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا اصابعهم فی آذانهم و استغشوا ثیابهم و اصروا و استکبروا استکبارا).

گذاشتن انگشت در گوشها برای این بوده که صدای حق را نشنوند و پیچیدن لباس بر خویشتن یا به این معنی است که لباس بر سر می‌انداختند تا پشتوانه‌ای برای انگشتان فرو کرده در گوش باشد و کمترین امواج صوتی بر پرده صماخ آنها نرسد، و یا می‌خواستند صورت خود را بپوشانند مبادا چشمانشان بر قیافه ملکوتی نوح این پیامبر بزرگ بیفتد، در واقع اصرار داشتند هم گوش از شنیدن باز ماند و هم چشم از دیدن! این آیه نشان می‌دهد که یکی از عوامل مهم بدبختی آنها استکبار و غرور بود که همیشه یکی از موانع مهم راه حق بوده و ثمره شوم آن را در تمام طول تاریخ بشر در زندگی افراد بی‌ایمان مشاهده می‌کنیم.

سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:

تفسیر های فارسی

ترجمه تفسیر المیزان

تفسیر خسروی

تفسیر عاملی

تفسیر جامع

تفسیر های عربی

تفسیر المیزان

تفسیر مجمع البیان

تفسیر نور الثقلین

تفسیر الصافی

تفسیر الکاشف

پانویس

  1. تفسير احسن الحديث، سید علی اکبر قرشی، ج11، ص352

منابع